من برای سالها مینویسم…سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند…
افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود دوستان من
همیشه یکی بود یکی نبود …

یه پیشنهاد به مسولین

شما رو به خدا . شما رو به علی . شما رو به امام اولی . به جون من که اعرق ملی خاصی به خاک ایران دارم

حواستون رو به دیگر جزایر ایران مثل خارک و ................ جمع کنید نذارید حتی ، حتی این عربهای ملخ خور یا غربی ها استعمارگر و زیادی خواه بار دیگر چشم طمع به خاک و اراضی کشور ایران رو داشته باشند 

 

 

خارک

maps.google.com
 

واقعیتش از کار و حرفای اماراتی ها خونم به جوش اومده و میخوام فقط و فقط مطلب از این ملخ خورهای تا به دوران ریده بنویسم . کشوری که تا دیروز میومدن تو ایران برده ما بودند و مثل بز علفای ما رو میخورند . اما حالا بنا به دلایل بی لیاقتی و ............. این کشورها واسه ما شاخ و چونه میکشند

وای بر ماااااااااااااااااااااااااااااااا

این پست همیشه  ثابت است برای خواند مطالب ....

برای حمایت از ما 

                 نظر که می تونید بدید ...

                                         با تشکر

                                                     مدیریت ساااااااااااااااااااایت

تو کلاس تو کدومشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا شفا بده ( دعا کنید )

این آهنگ برای اولین بار با صدای حسین همدانیان اجرا شد که از آهنگهای فلوکلور ایرانی به حساب می آید.رقص بابا کرم بازمانده از دهه ۱۳۲۰ و از رقص‌های به اصطلاح کوچه بازاری و تخته حوضی است که بسیار مورد محبوبیت قرار گرفته‌است.

هیس

چشماتون رو ببندید  از ترس این اقا میخوام رمز و عوض کنم

**** خب عوض کردم چشماتون رو باز کنید

حتما ادامه عکسها رو در ادامه مطلب ببنید ولی قبلش عضو بشوید

بقیه عکسها رو از دست ندید

:: برچسب‌ها: یازیگران هالیون با ریش , آهنگران , دانشجویان فیروزکوه , دانشگاه فیروزکوه, آهنگران ,
ادامه ی مطلب ...

 مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟ استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود. سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟